جدول جو
جدول جو

معنی ابوبکر خرقی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوبکر خرقی
(خَ رَ)
محمد بن بشر خرقی، مکنی به ابوبکر. از فقیهان متکلم بود و در اصول دست داشت. وی مدتی به نیشابوراقامت گزید و از احمد بن خلف شیرازی حدیث شنید. ابوسعید در معجم شیوخ خود از او نام برده است. مرگ او بسال پانصدوسی واندی اتفاق افتاد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِ)
لقب احمد بن سلیمان عرقی، مکنی به ابوبکر است. وی محدث بود و از سعید بن منصور و مهدی بن جعفر و دیگران روایت کرده است. و محمد بن یوسف بن بشر حافظ هروی، ازوی روایت کرده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بَ رِ رَقْ قی)
ابن محمد بن خلیل از مردم رقه. طبیبی ماهر در علم و عمل و مربی شاگردان بسیار. و اولین کس است که مسائل حنین را تفسیر کرد. وفات او به سال 330 هجری قمری است
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ شی ی)
عبدالله بن محمد بن عبید، مکنی به ابوبکر و معروف به ابن ابی الدنیا. از محدثان و مردی راستگو و ثقه بود، و کودکان خلفا را درس میداد، وی از پدر خود و سعید بن سلیمان و خالد بن خداش مهلبی و گروهی دیگر روایت شنیده و حرب بن محمد بن ابواسامه و محمد بن خلق و کیع و جماعت دیگری از او روایت دارند. وی در جمادی الاولای سال 281 ه. ق. وفات یافت. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بَ)
فخرالاسلام المستظهری محمد بن احمد بن الحسین الشاشی الاصل الفارقی المولد. فقیه شافعی. رجوع به محمد بن احمد بن الحسین الشاشی شود
لغت نامه دهخدا